جستجو در سایت

1404/05/01 07:24
قتل | راز قتل

معمای قتل خیابان قرنی | راز جنایتی پیچیده فاش شد

معمای قتل خیابان قرنی | راز جنایتی پیچیده فاش شد
قتل مرد کارخانه‌داری که در پی حمله خونین مهاجمی ناشناس کشته شده بود، تحقیقات را به سمت مردی اراذل و اوباش کشاند که پرده از راز این قتل برداشت.

در روز یازدهم آذر سال گذشته، خبر وقوع یک فقره قتل در پی حمله خونین به مرد کارخانه‌داری در یکی از خیابان‌های اصلی مرکز تهران به بازپرس موسی رضازاده گزارش شد.

ماموران به بازپرس ویژه قتل گفتند هرچند این حادثه در خیابان شهید قرنی رخ داده است، اما با توجه به ساعت وقوع قتل و اداری بودن محدوده وقوع قتل کسی متوجه درگیری مرگبار نشده است. به هر ترتیب بازپرس دستور داد گروهی از کارآگاهان اداره تشخیص هویت و صحنه جرم همراه ماموران اداره ویژه قتل پلیس آگاهی به سرعت به محل وقوع جرم، اعزام شوند تا تحقیقات اولیه را آغاز کنند. آنچه در بررسی‌های اولیه مشخص شد، این بود که قربانی این جنایت، مردی ۵۳ ساله و صاحب یک کارخانه بوده که در شبی سرد و تاریک، پس از خروج از دفتر کار خود در حوالی خیابان کریمخان، با سرنوشتی تلخ روبه‌رو شده است

مقتول که صمد نام داشت، قصد داشت مانند همیشه سوار خودروی هیوندای خود شود و به خانه بازگردد. اما متوجه شد که یکی از لاستیک‌های خودرواش پنچر شده است. او که احتمالاً تصور می‌کرد این یک اتفاق ساده است، دست به کار شد تا لاستیک را تعویض کند. اما در همین لحظه و در حالی که مشغول این کار بود، ناگهان سایه‌ای تهدیدآمیز از راه رسید. مرد جوانی که هویتش در آن لحظه نامعلوم بود، با چاقو به سروش حمله کرد و ضربات متعددی به او وارد آورد. پس از این اقدام، مهاجم به سرعت از صحنه جرم گریخت و سروش را در وضعیتی وخیم رها کرد.

صمد که به شدت زخمی شده بود و به سختی نفس می‌کشید، با تلاشی جان‌فرسا خود را به کافه‌ای در همان نزدیکی رساند. او در حالی که درد و ضعف تمام وجودش را فرا گرفته بود، با صدایی لرزان و کلماتی بریده‌بریده، نام سه نفر را به زبان آورد: «جهانگیر، جهانبخش و محمد» و به عنوان آخرین کلمات زندگی خود به افرادی که در کافه بودند و با دیدن سر و وضع خونی او وحشت زده شده بودند، با این وجود به قصد کمک زیر بغلش را گرفته بودند گفت:«این‌ها قاتلان من هستند.» این جملات، آخرین کلماتی بودند که صمد پیش از بیهوش شدن بر زبان آورد. او که دیگر توان مقاومت نداشت، پس از انتقال به بیمارستان، به دلیل شدت جراحات وارده، جان خود را از دست داد و این پایان زندگی مردی بود که در یک شب سرد پاییزی چاقو خورده وارد کافه‌ای شده بود.

پیش از مرگ صمد، جوانان حاضر در کافه موضوع را به مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ اطلاع داده بودند و تحقیقات در مورد حمله خونین در دل تاریکی آغاز شده بود اما با مرگ صمد، تحقیقات پلیس وارد مرحله‌ای جدید شد. اظهارات کارکنان کافه، که آخرین لحظات زندگی مقتول را شاهد بودند، سرنخ‌های اولیه را در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار داد.به این ترتیب کارآگاهان با تمرکز بر سه مظنون شناسایی شده، تحقیقات گسترده‌ای را آغاز کردند. هر سه مظنون در بازجویی‌ها ادعا کردند که در زمان وقوع حمله مرگبار، در محل دیگری حضور داشته‌اند و هیچ ارتباطی با این ماجرا ندارند. 

بررسی‌های اولیه پلیس، از جمله بازبینی تصاویر دوربین‌های مداربسته و سایر شواهد، اظهارات آن‌ها را تایید می‌کرد. اما کارآگاهان، که تجربه‌ای طولانی در رسیدگی به پرونده‌های جنایی داشتند، این احتمال را دور از ذهن ندانستند که شاید این سه نفر، به جای ارتکاب مستقیم قتل، فردی را برای انجام این جنایت اجیر کرده باشند. بنابراین فرضیه پررنگ شده، مسیر تحقیقات را به سمتی جدید هدایت کرد.

در ادامه تحقیقات، کارآگاهان با در نظر داشتن فرضیه خود به اطلاعات جدیدی دست یافتند که پرده از بخش دیگری از این معما برداشت. آن‌ها دریافتند که مدتی پیش، مردی به نام بهادر، که از اراذل و اوباش شناخته‌شده پایتخت بود، با محمد درگیری فیزیکی شدیدی داشته و او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود. بهادر پس از این درگیری از محل گریخته بود، اما پلیس خیلی زود موفق به شناسایی و دستگیری او شد. در بازجویی‌ها هم، بهادر ادعا کرد که از سوی یکی از بستگان محمد اجیر شده بود تا او را تنبیه کند و به او «ضرب شصتی» نشان دهد.

ماجرا به همین‌جا ختم نشد. زمانی که محمد از این موضوع مطلع شد، به جای پیگیری شکایت خود علیه بهادر و شناسایی افرادی که او را اجیر کرده بودند، تصمیم گرفت از شکایت خود صرف نظر کند. این رضایت عجیب هم برای کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی شک برانگیز تر شد و در ادامه و تکمیل فرضیه قبلی این احتمال که نحمد تصمیم گرفته از بهادر به نفع خود استفاده کند را تقویت کرد. محمد، که به نظر می‌رسید کینه‌ای عمیق از سروش در دل دارد، بهزاد را برای انجام ماموریتی جدید اجیر کرد؛ “تنبیه صمد”. این تصمیم، نقطه عطفی در این پرونده جنایی بود. بهادر، که ظاهراً به دلیل سابقه‌اش در اقدامات خشونت‌آمیز گزینه‌ای مناسب برای این کار به نظر می‌رسید، با هدایت محمد به سمت صمد رفت و در شبی که لاستیک خودروی او پنچر شده بود، نقشه را اجرا کرد. اما این اقدام، که قرار بود تنها یک تنبیه ساده باشد، به قتلی ناخواسته منجر شد.

در نهایت با کنار هم قرار گرفتن قطعات این پازل پیچیده، کارآگاهان موفق شدند بهادر را بار دیگر بازداشت کنند. او که دیگر راه گریزی نداشت، در بازجویی‌ها به ارتکاب قتل صمد اعتراف کرد، اما تاکید داشت که قصد کشتن او را نداشته و این قتل به صورت غیرعمد رخ داده است. این اعتراف، گره دیگری از این پرونده باز کرد، اما هنوز پرسش‌های بسیاری باقی مانده بود.

بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت، که نظارت بر این پرونده را بر عهده داشت، دستور داد تا تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام شود تا تمام ابعاد این جنایت روشن گردد.

این پرونده که در ابتدا تنها یک قتل ساده به نظر می‌رسید، به تدریج به یکی از پیچیده‌ترین پرونده‌های جنایی تبدیل شد، شاید در ابتدا ممکن بود به نظر برسد که صمد قربانی زورگیری یا موضوع ساده‌ای شده باشد که به مرگش منجر شده است. اما با پیگیری ماجرا و سرنخ‌های بدست آمده ریشه در اختلافات مالی، کینه‌های شخصی و تصمیم‌گیری‌های فراقانونی کشف شد. در حال حاضر نیز تحقیقات با بازداشت آمران و متهم اصلی پرونده همچنان ادامه دارد تا عدالت در مورد سروش و عاملان مرگ او اجرا شود.


captcha image: enter the code displayed in the image